ما دو تا... تا همیشه
کاشــ.. میفهمیدی!!!! بلندتـ ـربگویی: بـمـآن.. ... هرطور راحتیـ ـ ـ... ... یــ ـہ ســ وال دارم ازت خـُــ دا بــ هت بگــ م ؟ آ خــ ـہ رفــ قام میگـــ ن یــ ـہ چیزی دارے بــ ـہ نـام مــ رگ میگــ ن وقتـ ـــے آدم بــ ـہ بـُـ ن بسـت میرســ ه میگــ ن وقتـ ـــے از همــه چیــز میبره میگــ ن وقتـ ـــے کـــ ه بــ ـہ قولشــ ون میرســه تــ ـہ خط خیلـ ـــے چیــز خوبیــه میگــ ن اگــه خـُــ دا نـده مرگــ و هـم ، خودت میتونـ ـــے بگیریــ ش رفــ قا اسمشــ و گذاشتــ ن خود کشـ ـــے نمیدونــ م چــ ـہ جور یــ ـہ ؟ تـا حالا حســ ش نکـردم تـا حالا درکــ ش نکـردم
قصه از اونجا شروع شد که خیلی عصبی بود گفت:دوستم داری؟ گفتم:قد دنیا.... گفت:ثابت کن گفتم:چه جوری؟ گفت:تیغو بردارو رگتو بزن!!!
گفت:پس دوسم نداری تیغ رو برداشتم رگم رو زدم وقتی آهسته داشتم تو بغلش جون میدادم، تو گوشم گفت:
من این شب زنده داری را دوست دارم
روزی دختر و پسری در حال برگشتن از فیلم بودند. پسر از سکوتی که در میان آنها روان بود متوجه شد اتفاق خاصی افتاده است.دختر از پسر خواست تا ماشین را نگاه دارد تا او صحبت کند. دختر به پسر گفت که احساسش نسبت به پسر عوض شده و زمان آن رسیده که هر کس به دنبال کار خود برود. پسر در حالی که داشت دست در جیب خود میکرد تا نوشته ای تا شده را به دختر بدهد قطره اشکی بر صورتش روان شد.
خدا مشتی خاک را بر گرفت. می خواست لیلی را بسازد، از عشق خود در آن دمید و لیلی پیش از آن که با خبر شود عاشق شد. گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
گلاش تو دستش بود نشسته بود لب جدول. رفتم نشستم کنارش و پرسیدم:برای چی نمیری گلاتو بفروشی؟ نگاهم کرد و گفت:بفروشم که چی؟! تا دیروز میفروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر دیشب حالش بد شد و مرد... با گریه پرسید:تو می خواستی گل بخری؟ گفتم:بخرم که چی؟! تا دیروز میخریدم واسه عشقم امروز فهمیدم باید فراموشش کنم... اشکاشو که پاک کرد یه گل بهم داد و با مردونگی گفت: ...بگیر؛باید از نو شروع کرد... ...تو بدون عشقت ؛من بدون خواهرم...
آدم دوس داره گاهی غرق شه غرق شدن همیشه تو آب نیست....توغصه نیست...توخیال نیست.. آدم دوس داره گاهی تو یه آغوش غرق شه سلامتی اونایی که اونقد خستن که نمیتونن خیانت کنن....واونقد تنهان که نمیتونن دوباره عاشق شن..... یعقوب نیستم اما بوی پیراهنه تو قلبم را بینا میکند این لحظه ها تنم یه آغوش گرم میخواهدباطعم عشق نه هوس این لحظه ها لبانم رطوبت لبهایی را میخواهدبا طعم محبت نه شهوت این لحظه ها گیسوانم نوازش دستی را میخواهدبا طعم ناز نه نیاز این لحظه ها تنی میخواهم که روحم را ارضا کند نه جسمم را
در زندگی زخمهایی هست ;که باید یک نفرخاص بوسش کنه تا خوب بشه...!!! دستت که بلرزد اشتباه مینویسی پایت که بلرزد اشتباه میروی دلت که بلرزد . . . . ... . وامصیبتا..... به سلامتی همه اونایی که همیشه تو جمع میگن و میخندن ولی دو دقیقه که باهاشون تنهایی حرف بزنی میفهمی یه دنیا غصه دارن...
بگذار
زمانه از حسادت بترکد...
انگشتان "من" چه به انگشتان"تو"می آیند!
ب وبلاگ من خوش اومدین
نظر نشه فراموش
لامپ اضافه خاموش
قهـ ــرمیکنمــ....
تآ دستـ ـ ـمـ رآ محکمتر بگیریـ... ...
و
نهـ اینکهــ شآنه بآلآ بنـدآزیـ،
آرام بگویی :
ادامه مطلب
من این پریشانی را دوست دارم
بغض آسمان دلتنگی را دوست دارم
گذشت و دلم عاشق شد ، بیشتر گذشت و دلم دیوانه ات شد من این دیوانگی را دوست دارم
چه بگویم از دلم ، چه بگویم از این روزها ، هر چه بگویم ، این تکرار لحظه های با تو بودن را دوست دارم
بی قرارم ، ساختم با دوری ات ، نشستم به انتظار آمدنت ، من این انتظارها و بی قراریها را دوست دارم
چونکه تو را دارم ، چون به عشق تو بی قرارم، به عشق تو اینجا مثل یک پرنده ی گرفتارم
به عشق تو نشسته ام در برابر غروب ، این غروب را با تمام تلخی هایش دوست دارم
من این نامهربانی هایت را دوست دارم ، هر چه سرد باشی با دلم، من این سرمای وجودت را نیز دوست دارم
ادامه مطلب
ادامه مطلب نمی تونم تو دل تو پا نزارم
نمی تونم دلو پیشت جا نزارم
نمی تونم ، طاقت دوری ندارم
وقتی میری احساس خوبی ندارم
من نمی تونم بی تو بمونم
بی تو میمیرم
بی تو دلگیرم
بی تو نمی شه میمیره قلبم
با تو خوش حالم
بی تو دلتنگم
عشقت برای قلبم تسکینه
با تو خوشحاله
بی تو غمگینه
با تو آرومم
عشقت دنیامه
دیدارت هرشب خواب و رویامه
اکنون سالیانی است که لیلی عشق می ورزد، لیلی باید عاشق باشد. زیرا خداوند در آن دمیده است و هرکه خدا در آن بدمد، عاشق می شود.
لیلی نام تمام دختران ایران زمین است، و شاید نام دیگر انسان واقعی !!!!
لیلی زیر درخت انار نشست، درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخ سرخ ،گلها انار شدند، داغ داغ، هر اناری هزار دانه داشت.
ادامه مطلب
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم!